خانه ی بی خدا
از دست نوشته های :
” در سایه ی ارتداد “
خانه ی قلبم را ,
که روزگاری دور
از آن خدا بود ,
خالی کرده ام
تا تو قدم رنجه کنی
و ساکن این خانه شوی
ای با تو کامل
این نیمه ی تنهای ناشناخته
از تو پر
این خالی بی خویش مانده
قدم رنجه کن
این خانه اکنون خانه ی توست
تو خدای خانه ی من باش
که دیری ست خدا را ,
از این خانه رانده ام
خدایی را ,
که هیچگاه درد مرا نفهمید
خدایی را ,
که چون مجسمه ای برنزی
ایستاده بود
نه چیزی می گفت
نه کاری می کرد !
ای از تو تمام
این نیمه ی ناتمام من
دست در دست من بگذار
تا با هم فراموش کنیم
خدایی را ,
که ما را دوست نداشت
هرچند نفهمید
که ما هم را دوست داریم
و قلب مرا آن چنان پر کن
که دیگر جایی برای خدا نماند !
اکبر درویش . سال 1393
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد