سفر میلاد
روزگارانی که تاریکی بر آن سایه انداخته است
در هجوم بیداد
با جسدهای مصلوب
انباشته در کف خیابان … 1
چه می گویم !؟
فرشته ی عدالت ،
آن چنان به خواب عمیقی فرو رفته است
که نمی بیند ترازوی در دستش
یک کفه در زمین ،
یک کفه در آسمان دارد 2
و چشمان بسته ،
چگونه می تواند ببیند
به قفس افتادن پرنده ها را
و در های بسته ی سلول ها را … ؟ 3
و آزادی ،
انگار سیگاری ست که دود می شود
و فیلتر هنوز خاموش نشده ی آن ،
زیر پوتین ها لگد کوب می شود 4
جهان منگ
جهان لنگ
جهان جنگ
در زیر آوار جهل مقدس … ! 5
نجات دهنده ،
گور خود را می کند
تا بر سر خاک خود ،
فاتحه بخواند 6
در صف ها ایستاده ایم
تا مرگ خود را ،
در دفتر گورستان ها ثبت کنیم 7
و عشق و دوست داشتن ،
قصه ای ست قدیمی
کهن تر از پیش سال های عهد عتیق ! 8
باور کنیم
ما را کشته اند
ما را سال هاست کشته اند
از دشنه ی قابیل
هنوز خون می چکد
و ما جنازه های ملول ،
با لبخندهای مصنوعی ،
نقش زندگان را بازی می کنیم
افساری بر گردن ما انداخته اند
و به هر سو که میل می کنند ،
ما را می کشند 9
بازی قدرت
جنجال های بی هویت
چون لالائی ،
ما را به خواب فرو برده است
بیدار نمی شویم
نمی گذارند بیدار شویم
نمی خواهند بیدار شویم ! 10
و فاصله ها
و شکاف طبقاتی
و هجوم فقر
و ظهور ستم
و داستان هایی ،
که بارها گفته شده
اما انگار هیچ کس نشنیده است 11
بودن ما
بودن پر از جان کندن ما
چون سربازان شطرنج
فدا می شویم
تا شاه و وزیر پا برجا بمانند 12
و در پنجمین روز ،
از سومین ماه سال های همه شکست
کودکی چشم بر جهان گشود ت
ا قربانی دیگری باشد
در چنگال این روزهای همه به عجز نشسته !! 13
بگوئید تا پیلاتوس ،
با نیرنگ فریسیان
فرمان تصلیب تازه ای را صادر کند 14
به دنبال کدام روزنه ،
در این فضای قیری رنگ
باید چشم امید گشود
وقتی که فقط جغد ها آواز می خوانند ؟ 15
اکبر درویش . ۵ خرداد ماه سال ۱۴۰۰
مصادف با روز میلادم