اطلاعات تماس
از دست نوشته های :
” در سایه ی ارنداد “
اول :
گفت :
خود را
باور دارم
گفتم :
خدا را !؟
گفت :
نمی دانم
کفر می گویم
اگر فردا ,
سنگ شدم
شاید
شاید باور کردم !؟
دوم :
گفتم :
خدا بزرگ است
گفت :
من بزرگ هستم
که توانسته ام
این لعنتی را
زندگی را
تحمل کنم
من بزرگ هستم
که ایستاده ام
و پنجه
در پنجه ی این روزگار
انداخته ام !
اکبر درویش . مهر ماه سال 1392
به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *