از دست نوشته های :
” در سایه ی ارتداد “
” در سایه ی ارتداد “
می گویند
محبت مادر
قطره است
اما محبت تو ,
دریا …
محبت مادر
قطره است
اما محبت تو ,
دریا …
دریغا
محبت تو
در این دریای متلاطم
آن چنان مرا به دست گرداب ها و طوفان ها داد
تا هر لحظه
غرق شدن را آرزو کنم
تا هر آن
به فکر تمام شدن باشم
نه قایقی بود
تا به آن پناه برم
و نه ساحل نجاتی
که مرا به خود بخواند
همه نفس نفس زدن بود
و همه ,
دست و پا زدن های بیهوده !
محبت تو
در این دریای متلاطم
آن چنان مرا به دست گرداب ها و طوفان ها داد
تا هر لحظه
غرق شدن را آرزو کنم
تا هر آن
به فکر تمام شدن باشم
نه قایقی بود
تا به آن پناه برم
و نه ساحل نجاتی
که مرا به خود بخواند
همه نفس نفس زدن بود
و همه ,
دست و پا زدن های بیهوده !
نمی خواهم این دریا را
که جز نهنگ و کوسه ,
در آن نیست
که آبش شور
که موجش خنجر
که ساحلش جز توهم نیست
نمی خواهم این دریا را
جان مرا بگیر
که دیگر از دست و پا زدن خسته شده ام
مرگ را آرزو می کنم
مرگ را …
که جز نهنگ و کوسه ,
در آن نیست
که آبش شور
که موجش خنجر
که ساحلش جز توهم نیست
نمی خواهم این دریا را
جان مرا بگیر
که دیگر از دست و پا زدن خسته شده ام
مرگ را آرزو می کنم
مرگ را …
اکبر درویش . فروردین سال 1394