همیشه میان دو هیچ 2
. هشتمین : “
با ژان پل سارتر”
گفت :
انتخاب در دست انسان است
انسان است که انتخاب می کند
و در انتخاب ،
آزاد
اما آیا توانست خود انتخاب کند ؟
دریغا ،
به او نیز تحمیل شد !
نهمین :
زیر لب گفت :
باورهای تان را دور بریزید
همچنان ،
بارورهای تان را
که شما در زمانی زندگی را لبیک گفتید
که نان تان نان دزدی بود
که آب تان آب دزدی بود
و بودتان در میان دزدان و رهزنانکمین گرفته در دل شب ،
سپری شد
شما شرف را به دوری انداخته بودید
و از شعور بویی نبرده بودید
و بوی گندتان مشام را آزار می داد !
دهمین :
برادر ،
خنجر را در دست هایت می بینم
این گونه است که نمی توانم حرف هایت را باور کنم
و تو را در آغوش بگیرم
و تو را تکیه گاه خود بدانم .
یازدهمین :
بی سنگر
بی جان پناه
بی زره
و از هر سو ،
تیرها و رگبارها به سوی من شلیک می شوند !
دوازدهمین :
دشمن من ،
خود من
دشمن تو ،
خود تو
دشمن ما ،
خود ما
و ما دشمن ترین دشمن خود ،
ناجوانمردانه خود را تا ورطه ی هلاک سوق داده ایم
سقوط …
سقوط …
سقوط …
تا منجلاب !
سیزدهمین :
زیبائی تو ،
که می توانست تو را همنشین پرنده ها کند
تو را به ضیافت زاغ ها و جغد ها برد
و جسم تو ،
همنشین پلیدی کسانی شد
که گنداب قبله ی نمازشان بود !
چهاردهمین :
تن فروشان ،
این قربانیان معصوم و مغموم
برای لقمه ای نان ،
در کنار خیابان ها ،
در انتظار مشتری ،
به هر رهگذری با دیده ی تمنا می نگرند
اما شکم گرسنه ،
آن ها را به میهمانی کدام آغوش خواهد برد!؟
اکبر درویش . بهار سال ۱۳۷۸
همیشه میان دو هیچ . قسمت دوم شامل چند شعر کوتاه
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس