چه سرنوشت نفرت انگیزی !
از دست نوشته های
؛ در سایه ی ارتداد ؛
صدا زدم :
خدا
گفتند :
خوابیده است
گفتم :
بیدارش کنید
جواب دادند :
بیدار نمی شود
پرسیدم :
کی بیدار میشود ؟!
گفتند :
وقتی که ما خوابیدیم
من خوابیدم
و باز از خواب برخاستم
اما هنوز ،
خدا در خواب بود
و داشت خواب می دید
که خواب را ،
پایانی نیست !
من بیدار
خدا خواب
و روزگار ،
چه سرنوشت شوم نفرت انگیزی !!
اکبر درویش . ۲۱ امرداد ماه سال ۱۴۰۱
و انسان چه سرنوشت شوم و نفرت انگیزی را در این دنیای بی در و پیکر تجربه می کند !
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس