یعنی می شه یه روز منم تو چشم تو سفر کنم
همخونه ی نگات بشم عمرمو با تو سر کنم
دار و ندارمو می دم اگه که چشم تو بخواد
اگه چشات یه بار فقط تو خواب و رویاهام بیاد
آخ چی می شد چشمای تو یه جوری مال من می شد
شب های تاریک دلم با چشم تو روشن می شد
آخ چی می شد آخ چی می شد
چقدر بگم من از چشات شعرا تمومی نداره
هر چی بگم بازم کمه از تو چشات شعر می باره
دلم می خواد که خودمو توی چشات رها کنم
تو رو همش من ببینم تو رو فقط صدا کنم
آخ چی می شد چشمای تو یه جوری مال من می شد
شب های تاریک دلم با چشم تو روشن می شد
آخ چی می شد آخ چی می شد
اکبر درویش . دی ماه سال 1387