Categories: شعر

آی عشق

آی عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات
در خواستن های مان
در برخاستن های مان
از دور … دورها …
پیدا شد
اما .
شب پرستان
که تنها به تاریکی دل باخته اند
سوار بر اسب جهل و جور
تو را به اسارت گرفتند
و چادر سیاهی بر سرت کشیدند
تا مرگ رویای آبی
تا خواب سیاه سلول
تا بازگشت دوباره ی ما
به همان آغاز
به همان پیش از آغاز
تا دوباره تکرار کنیم
در کتاب های مان
و در مشق های مان :
” آی عشق
آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست “

اکبر درویش . خرداد 1393
شعر داخل ” گیومه ” از : فرزانه احمد شاملو


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago