دستتو بذار تو دستام بذار با هم دیگه باشیم
واسه ی خواستن و خاستن در کنار هم به پاشیم
همصدای قلب من باش توی این مسیر رفتن
بذار با تو تازه تر شه لحظه های دل سپردن
تو همون احساس نابی که به من عاشقی آموخت
منو با سوزن احساس به تن عاطفه ها دوخت
چشمامو از نو گشودی تا بدونم زندگی چیست
غیر دوست داشتن و ایثار هیچ ترانه دلپذیر نیست
اکبر درویش . مهرماه سال 1384