Categories: شعر

اقرار

وقتی همه
در دایره ی انکار ,
خود را دور می زنند
تا با فریب دیگران ,
جهل خود را
در صندوقخانه ی انکار
پنهان کنند
تا فراموش کنند
بی چراغ ,
در کوچه های راه
به بی راهه رفتند
راستی را
شهامت آن کس
که بر می خیزد
و فریاد می زند :
من اشتباه کردم
من خود را به دست موجی سپردم
که مرداب را
دریا می دید

آری !
اشتباه کردیم
و دریغ و درد ,
در لابلای توهم های مان
خود را پنهان می کنیم
تا دست خود را بالا نگیریم
و به اشتباه مان اقرار نکنیم

اینگونه است که سرنوشت ما ,
در پیله ی انکارهای مان
روز به روز پیچیده تر می شود
و تمام راه ها را ,
بسته تر می بینیم

اکنون برخیزیم
دور از انکارهای مان
تا اقرار کنیم
که اشتباه کردیم
شاید راهی بیابیم
که باز در آغوش مرداب ,
دریا را سلام نگوییم .

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1392


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago