شعر

اما برق رفته است

 

 

اما برق رفته است

 

کلید ها را ،
پیدا کردیم
در کنار در بود
آن ها را ،
روشن کردیم
اما برق نبود

آه ،
چقدر خاموشی
همیشه
هرگاه ،
خواسته ایم
چراغ ها را روشن کنیم
یا سیم ها اتصالی کرده اند
یا لامپ ها سوخته اند
یا برق را قطع کرده اند

نمی دانم
شاید سرنوشت ما ،
زندگی در تاریکی ست

اما مایوس نخواهیم شد
می رویم
تا روزی را جشن بگیریم
که برق دیگر قطع نمی شود
و ما ،
دست در دست هم ،
شهر را چراغانی می کنیم
و بین همه ،
شیرینی پخش خواهیم کرد

ما مایوس نخواهیم شد !

اکبر درویش . دی ماه سال ۱۴۰۱

اما برق رفته است

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد

 

 

کی  چراغ های زندگیی مان روشن خواهد شو از این تاریکی کاذب رها خواهیم شد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago