می گویند : تا او نیاید , گره از کار مردم , باز نمی شود اما من , که بس خسته ام که بس شکسته ام که صبوری را دیری ست به عجز نشسته ام و انتظار را عمری ست که توان ندارم می دانم اگر من بخواهم اگر تو بخواهی اگر ما بخواهیم می توانیم گره های ناگشوده را , از دست و پای مردم باز کنیم