Categories: شعر

ای حواریون من

اول :
من ابراهیمی هستم
که آتش
بر او گلستان نشد
راستی
کدام ایمان
تبر را به دست من داد !؟
دوم :
ای حواریون من
پسر بچه های تنهایی که
مرا باور دارید
دختر بچه های غمگینی که
به من خیره شده اید
تا عشق شما در قلب من است
این صلیب
مرا از پای نمی اندازد !!
سوم :
کاش
خدا
بودم
کاش
خودم
بودم
اما
نه خدا هستم
نه خودم
چوپانی هستم
که به جای گوسفندان
به قربانگاه می روم !!
چهارم :
خدا
هر شب
به شیطان
حسد می برد
خدا تنهاست
و شیطان
با همپالکی هایش
شاد و خوشحال
به عشرت مشغولند !!
از مجموعه ی بداهه های زمینی
اکبر درویش . زمستان 1393
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago