Categories: شعر

ای شعر

زمانی که دوست دارم
سکوت کنم
هیچ نگویم
و خاموش باشم ,
بی وقفه
در من جاری می شوی
به من هجوم می آوری
تا من تسلیم شوم
عاجزانه
ناتوان …

اما وقتی ,
می خواهم بگویم
به تو پناه می آورم
تو را می خوانم
از من می گریزی
و مرا تنها می گذاری

نمی دانم
تو دوست من هستی
یا چون دشمن ,
در کمین من نشسته ای
اما
هر چه هستی
دوست یا دشمن
تو را دوست می دارم
و عاشقانه
سر در درگاه تو فرود می آورم
ای شعر
ای تمام دار و ندار من

و با تو ,
این ناتمام
تمام می شود !

اکبر درویش . 12 مرداد ماه سال 1385


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago