Categories: شعر

ای مرز پر خطر !!

آرش بود
کمان را کشید
و جان خود را در این راه گذاشت !؟
اما من .
مرزها را درنوردیده ام
تا دنیا را ,
خانه ی خود بسازم !
یک چراغ روشن ,
مرا کافی ست
من با یک چراغ هم
می توانم دنیا را ببینم
چراغی که در دل من نهفته است
و هی ,
مرا به طلوع و غروب دعوت می کند
شاید
آن کرم شب تاب ,
که در تاریکی می تابید
درون من ,
دوباره زنده شده است
تا من ,
در پس تیری که آرش رها کرد
خود را ,
به زمین و زمان بزنم
و با همان یک چراغ روشن ,
که از حافظه ی کرم شب تاب
در من به ارث رسیده است
دوباره روشن سازم
این مرزهایی را ,
که از جنوب ,
نمی دانم چرا به چاه های نفت راه برده است
تا آتش بازی های مان را ,
با سوخت خود
به جهان پیوند زند !؟
و در شمال ,
من دریا دریا دیده ام
که ماهی هایش
در یک خشکی دیگر ,
به سیخ کشیده می شدند
تا مزه ی ودکاهای روسی شوند
و من ,
مانند گربه ای که کز کرده است
نشسته ام
زانوی غم بغل گرفته ام
با چشم های خسته ی خود ,
نگاه می کنم
به این همه روزهایی که
سهم مرا می دزدیدند
و من با هر نوازشی ,
هی پیپ هورا می گفتم
شرق و غرب را ,
این سوی و آن سوی را ,
از خاطر برده ام
دلم خوش است
نانی به کف می آورم
و به دندان می کشم
تمام گرسنه گی زمین های خشک بی باران را …
دوست کیست
دشمن کجاست !؟
نمی دانم
همینقدر که می توانم
حلوای ولایت های به غارت رفته را ,
هر شب جمعه ,
به رهگذران تعارف کنم
می دانم هستم !
بیرق های مشکی را
جمع کنید
پارچه های سرخ را
به دوری بیندازید
آه , …
کاش می توانستید
دنیا را
با پرچم سفید بپوشانید
سلام
ای مرز پر خطر !!
چه داستان ها
در حافظه ات به خواب رفته است
و چه قصه هایی ,
که هنوز مادر بزرگ ها ,
برای نوه های شان نگفته اند
سلام
ای مرز پر خطر !!
بخواب
آرش هم فراموش شده است
تنها بگو
چگونه می توانم یک چراغ روشن ,
در این ظلمت خاکستری
به چنگ بیاورم
تا دوباره روشن سازم
این تاریکی غلیظ کشنده را ,
که هیچ کمانی در آن کشیده نمی شود !؟
اکبر درویش . 24 دی ماه سال 1394
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago