Categories: شعر

بازی زیبا !!

بازی زیبایی بود …
یکی دم از آوردن نان
و پول نفت
بر سر سفره ها زد
و در برابر غرب ایستاد
تا اسطوره شود
دیگری کلیدی نشان داد
که می گفت
تمام قفل های بسته را باز خواهد کرد
مرد تعامل شد
و با غرب به توافق رسید
تا اسطوره شود
و ما ,
که نه پول نفت را بر سر سفره های مان دیدیم
و نه باز شدن قفل های بسته را
و بار تمام سختی ها و مشکلات را
بر دوش کشیدیم
هیچ گاه اسطوره نشدیم
ما هنوز هم
با سفره های خالی
با قفل های بسته
شاهد بازی اسطوره ها !! هستیم
اکبر درویش
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago