Categories: شعر

باور کن مرا

اول :
چگونه مردی را
که با نگاه تو
به صراط مستقیم
قدم گذاشت
تنها گذاشتی
و خود به راهی رفتی
تا والضاااااااااااااااالین !؟
اکنون
من تو را دعوت می کنم
به دوست داشتن
به عاشقانه خواستن
نه راه آنان
که جز نفاق و ریا
هیچ نیست !!
دوم :
اگر من نبودم
آیا
کسی باور می کرد
که چشم های تو
معجزه می کند !؟
من
در برابر تو تسلیم شدم
و به تو شهادت دادم
اما
تو مرا مرتد اعلام کردی
اکنون
این مرید دور از مراد
چگونه به تو اقتدا کند
وقتی که تو
در جاده ی انکار
قدم بر می داری !؟
سوم :
با زخم این روزها
آن یادها
خاطره ها
چه غمگنانه
هنوز
همسفرم
رفته ای
از تو دورم
اما
از همیشه
به تو نزدیک ترم
ای بی من
اما
درمن
چنان جاری
انگار خود من
انگار خود تو
انگار خود ما
رفته ای
از تو دورم
اما
از همیشه
به تو نزدیک ترم !!
چهارم :
باور کن
شانه های مرا
وقتی
گریه امانت نمی دهد
باور کن
آغوش مرا
وقتی
اندوه توانت را بریده است
باور کن
دست های مرا
وقتی
همه تنهایت گذاشته اند
باور کن
مرا
من
بخشیدن را آموخته ام
و دوست داشتن را …
از مجموعه ی بداهه های عاشقانه
اکبر درویش . زمستان 1393
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago