شعر

با جسم و روحی زخمی

 

با جسم و روحی زخمی

 

جسم مرا ،
با تمام درد هایش
با تمام زخم هایش
یادگار مانده از پنج میخی
که در صلیب من کوبیدید
و تمام رنج هایش
تازیانه هایی که بر من فرود آوردید
در این زمین نفرین شده
برای من بجا گذاشتید

اما ،
روح مرا ،
که تشنه ی عشق بود
که دوستدار عدالت بود
که آزادی را دوست می داشت
با همه خاطره هایم
با تمام احساس هایم
کسانی را که دوست می داشتم
کسانی را که عاشقشان بودم
روز های عشق ورزی را ،
و همه آمالم را
و همه ی آرزو هایم را ،
از من گرفتید

این جسم خسته
بی آن روح عاشق
چگونه می تواند زندگی کند!؟

 

این جسم زخمی
بی آن روح آواره
چه خاکی باید بر سر خود بریزد؟!

 

آه،
جسم زخمی مرا
به من بخشیدید
و روح بلند مرا
به بند کشیدید

بیهوده نیست که می گویم :
من مرده ام
من سال هاست که مرده ام
من درست همان زمانی مرده ام
که روح مرا در بند کشیدید
هرچند جسم من،
وجود عنصری خود را ،
با خود ،
به این سو و آن سو می برد
اما مرده ای بیش نبود
که در انتظار تابوت ،
در صف مردگان ایستاده بود

چند تابوت دیگر باید صبر کند
تا نوبت من فرا رسد
و مردشور ها ،
با آن دست های زخمی
و قلب های راکد
جسم زخمی مرا بشورند
تا آماده شوم
برای خوابی همیشگی
در گور …

شما روح مرا به بازی گرفتید
تا جسم من ،
مضحکه ی بازی شما شود

شما برای کشتن روح من
جسم مرا نجات دادید
اما یک جسم بی روح
جز شکنجه ،
جز حبس ،
جز زندان ،
آیا چیز دیگری را در دنیا ی خود می بیند!؟

چه اتفاق وحشتناکی!!

اکبر درویش
شهریور ماه سال ۱۴۰۲

اگر مایل هستید دیگر نوشته های مرا هم بخوانید می توانید به دیگر صفحات این سایت مراجعه کنی

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago