Categories: شعر

با صادق هدایت

قیل و قالی بود
و هذیان ها ,
چون قارچ های سمی
رشد می کردند
تا یکسره
در خود فرو کشند
این جسم بی بکارت زمین را …

گام هایم
همچون نفس هایم ,
به شماره افتاده بود

دردهایی بود
که نه تو گفتی
و , نه , …
من

مگر می شود گفت
وقتی باورها ,
در ساده ترین جشن بارورها ,
به حکم اخته گی ,
دست و پای کوبان
هلهله می کنند !؟

می شد گفت
اما ,
دردی می شد
افزون بر تمام دردها
که چون بختک
بر سرتاسر بودن ,
لش خود را ,
پهن می کرد

از عجایب نیست
اما ,
از عجایب پنداشتند
تا چون خرافات
آسمان را سیاه پوش کنند
و شیون عزا سر دهند

باری ,
چشم گشودیم
در حیرت برهوت
و هیچکدام
تحمل این تعفن را ,
کشیدن ,
نداشتیم

دیگر ,
نه مستی شراب جواب می دهد
نه رخوت افیون
اکنون بگویید
بیاورند
آن جامی را ,
که به دست سقراط دادند

تارهایی که تنیده اند
محکم تر از آن است
که به دست باد ,
پاره شود

زندگی انگار استمنائی زودگذر است
که حال بد بعد از آن
تا ابد باقی ست .

اکنون مزه ی گه را می توان چشید !!

اکبر درویش . 13 شهریور سال 1392

دو سه روز قبل از گفتن این شعر :
شدیدا به صادق هدایت فکر می کنم
این برای من مخاطب آشنا
با هم نبوده ایم
اما می دانم با هم بوده ایم
کجا !؟
در هیچ جا ….!!
و زمزمه هایی زیر لب می آید
انگار می خواهم با او حرف بزنم
با مخاطب آشنای دردهای ناگفتنی ….


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago