Categories: شعر

برهنه ام

برهنه ام
در آغوش تو
نوازش های دستت را
دوست می دارم
بوسه ی لب هایت را ,
آرزو می کنم
در آغوش توست
که به معراج می روم
مرا سخت تر در آغوش بگیر
می خواهم باور کنم
کسی هست
که آغوشش ,
در این غربت زمین
تمام تنهایی مرا پر می کند
که مرا می فهمد
که مرا باور می کند
مرا محکم تر در آغوش بگیر
اکنون که بس خسته ام
و در تلاطم دردها و رنج ها
بسیار شکسته ام
می خواهم بهشت را باور کنم
بهشتی که در آن ,
می توان بی ترس از خشم خدا
سیب را چید

برهنه ام
تمام مرا به بین
و اشتیاق با تو بودن را
بگذار خدا هم ,
ما را همینگونه ببیند
دور از هر کینه
دور از هر نفرت
در آغوش عشق

ما ,
هم را دوست می داریم
آیا همین کافی نیست !؟

اکبر درویش . 4 فروردین 1393

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago