Categories: شعر

به سلامتی مردی که

بنوشید
به سلامتی مردی که
آن چنان عمیق
استوار
پابرجا
فریاد کشید :
عشق
عشق
تا مجسمه ی جهل
سرنگون شد
و شعور ,
در قلب ها هلهله شد
ریا ,
واژگون شد
و تزویر
به گوشه ای خزید
در جستجوی نقاب ها و ماسک ها
مردی ,
آن چنان مردی
از سلاله ی رستم
خون اش خون سیاوش
بر فراز قاف
سیمرغی که چون سی مرغ بود
هر چند
دلش شکسته
پاهایش خسته
اما ,
چون دماوند
سر به فلک کشیده
فراخ
گسترده
با شکوه …
بنوشید
به سلامتی مردی که
جان بر کف وارد میدان شد
از خدعه ها نهراسید
و از دسیسه ها نترسید
تا توانست
جهل را رسوا کند
و شرف را ,
سربلند سازد
مردی
آن چنان مردی
که زرتشت وار
فریاد کشید
نیک اندیشید
نیک گفت
و نیک برقرار کرد
آئین رستگاری را
بزرگی انسان را
کرامت بودن را
ظلم را زیر پا له کرد
تا خلق عدالت را پیشه کند
پایان اسارت را اعلام کرد
تا آزادی در جهان سرفراز شود
بنوشید
به سلامتی مردی که
آری
در رویاست
اما ,
ناجی روزگارهای ماست !!
اکبر درویش . 19 فروردین سال 1393
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago