شعر

تازیانه

 

تازیانه

 

شعر من ،
تحمل نمی کند
حتی مرا
تازیانه است
شلاق است
که هر دم زخمی ام می کند
پوستم را می کند
تنم را سیاه می کند
استخوان هایم را می جود
و تن خسته ی مرا
آویزان می کند
به صلیب کلماتش
تا اسطوره ای نامیرا ،
از خود بسازد

شعر من ،
درد تمام مردم دنیا را
بر دوش می کشد
این بار سنگین را ،
من بر دوش خود ،
سال هاست احساس می کنم

مرا دیاری نیست
جایی نیست
که شعر زادگاه من است
دیار من است
وطن من است

شعر من ،
تازیانه است
تمام تنم را زخمی کرده است
از نای افتاده ام
از پای افتاده ام
دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارم

شعر من ،
همه چیز است
اما ،
هیچ چیز نیست
هیچ است
هیچی ،
که همه چیز است

شعر من ،
تازیانه است
شلاق است
از آن بگریز
پیش از آن که تو را هم زخمی کند
قبل از آن که ،
تو را هم با من نابود کند

اکبر درویش . خرداد ماه سال ۱۴۰۲

من هنوزم با شعر سکوت میکنم

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago