Categories: شعر

تزلزل سقوط

هر چیز تازه ای که می فهمیم ,
همه چیز برایمان پیچیده تر و مجهول تر می شود .
هر چه بالاتر می رویم و اوج می گیریم ,
تزلزل سقوط ,
هول انگیزتر و دردناک تر می شود .

ما را ببین که در معبد ” فریب ” ,
” عشق ” را سجده می کنیم …

و اندوهگین ,
زیرا هر گامی که برداشتیم ,
عقب تر افتادیم

دیگر هیچ ایمانی نمی تواند ما را به حرکت وادارد
زیرا طلسم یقین های مان شکسته شد
و ما دیدیم که دروغ بود …

و اینک ایستاده ایم در خط شامگاهی بی انتها ,
و منتظر ,
تا زمین ساکت ,
چون گور دهان گشوده ,
و جنازه های خوشبخت دلتنگ ما را ببلعد .

بعد از این دیگر کسی باور نخواهد کرد زیرا باور کردن ,
از آن چه که بر ما رفته است ,
عاجز است 

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago