Categories: شعر

تنهایی خدا

زمین خسته فریاد کشید :
_ خدا …!!
آسمان درهم شکسته فریاد کشید :
_ خدا …!!
کوه و جنگل و دریا
کویر و باتلاق و مرداب
همه یک صدا فریاد کشیدند :
_ خدا …!!

ماهی در آب
پرنده در هوا
آهو در جنگل
گرگ در بیشه
خرخاکی در خاک
جغد در بوم
همه یک صدا فریاد کشیدند :
_ خدا …!!

آدم ,
درمانده
ناتوان
خسته
چشم به آسمان دوخته
دست سوی بالا برده
از ته دل فریاد کشید :
_ خدا …!!

خدا ,
غمگین و افسرده
سر در گریبان خود فرو برده بود
و نمی دانست که را باید فریاد کند
خدا ,
غریق تنهایی ی خود بود
داشت از درد دلش می ترکید !!

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1390

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago