تنهایی
تنهائی ،
شریک تمام روزهای من است
حتی روزهایی که ،
به چشم های زیبای تو می اندیشم
آن نگاه جادوئی ،
که در من انقلابی به پا می کند
تا دست به قلم بگیرم
و واژه های بی صدا را
به شعر هدیه سازم
تنهائی ،
تمام زندگی من شده است
زندان من شده است
من در این زندان ،
شکنجه می شوم
درد می کشم
رنج می برم
اما ،
خود را به این زندان وابسته کرده ام
و چه بسیار ،
که دوست می دارم این زندان را
که در لحظات غریبانه اش
به خاطرات خود نظر می اندازم
و تو را به یاد می آورم
تو را ،
که چشم هایت ،
اولین معلم من بود
و واژه ها را در ذهن من کاشت
تا شاعر شوم
شاعر دردهای تنهائی انسان !
اکبر درویش . سال ۱۳۹۹ بهمن ماه
تنهایی …. در میان جمع تنها بودن …. با خود تنها بودن …. و تنهایی که همیشه همراه انسان دردمند است !