Categories: شعر

خدا آلزایمر گرفته بود

خدا آلزایمر گرفته بود

 

از دست نوشته های :
” در سایه ی ارتداد “

 

کودک تنها
سر بر دیوار گذاشت
خدایش ,
پشت پنجره جا مانده بود
و دیوارها ,
بالا می رفت
و پل ها می شکست
و صدای عو عوی گرگ ها
شب های تاریک را
به درد می آورد
کلاغ ها غار غار کردند
شب زخمی ,
کدام نطفه را
در کدام رحم
به انتظار نشسته بود
که خدا چشم هایش را بست
که خدا پنجره ها را شکست
که خدا غربت را آفرید !؟
آیا شب نشینی فرشته ها بود
می نوشیدند به سلامتی شیطان
که انسان را سجده نکرده بود ؟
کودک تنها
سر بر دیوار گذاشت
خدایش ,
مانند بادبادکی
در هوا رها شده بود
و درها خدا شدند
و دیوارها خدا شدند
و پنجره های بسته خدا شدند
و چون چشم هایش را باز کرد ,
انحطاط طناب های پاره را
زندگی یافت
می توان خندید
به خود
به زندگی
به این آغاز پر از پایان بی آغاز
سوره های ناب نازل می شود
از زخم
از رنج
از درد
از این شب منفور
که نشانه رفته است
تمام زندگی را
در فریاد
در اندوه
اما آیا
غار غار کلاغ ها
فصل های بی اعتمادی را
به میهمانی باران خواهد برد ؟
انگار تمام دست ها ,
خنجر شده باشند
و تمام قلب ها
سنگ شده باشند
و خدا ,
دچار توهم شده باشد
بیماری فراموشی گرفته باشد
و فراموش کرده باشد
چه بیماری وحشتناکی ست
آلزایمر را می گویم
آلزایمر را می گویم
و خدا
آلزایمر گرفته باشد !!
کودک تنها
سر بر دیوار گذاشت
خدایش ,
آلزایمر گرفته بود
به یاد نمی آورد
به یاد نمی آورد
و او پنجره ها را می خواند
شاید باز شوند
و درها را صدا می کرد
شاید گشوده شوند
و آن بادبادک را
که در آسمان گم شده بود !!
اکبر درویش . 26 اردی بهشت سال 1394

خدا آلزایمر گرفته بود

 

خدا آلزایمر گرفته بود یکی دیگر از دست نوشته های در سایه ی ارتداد می باشد که دردهای جامعه را بیان می کند و امیدوارم مورد قبول دوستان واقع شود

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago