Categories: شعر

خواهم گفت

چون کولیان آواره
صدایم را
بر کف دست هایم خواهم گرفت
و از غربتی به غربت دیگر خواهم رفت
و جار خواهم زد
تا انعکاس این صدای خسته
طوفانی شود
ویرانگر
بر سر بود و نبود این هست پلید
اکنون
که بی رحمانه
با نخ و سوزن این روزهای تلخ
در یک تسلسل بی پایان
لب هایم را به هم دوخته اند

خواهم گفت
خواهم گفت
وقتی که سکوت
بغض های مرا
تا اضطراب خفقان می کشاند
اما
دست هایم هنوز
خواب فریاد شدن را آواز می کنند

خواهم گفت
خواهم گفت
می دانم
سکوت پلی خواهد شد
صدای مرا
تا انعقاد فریاد

خواهم گفت
خواهم گفت
دست های مرا گوش کن !!

اکبر درویش . تیر ماه سال 1388

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago