Categories: شعر

داستان ابراهیم و اسحاقیل

داستان ابراهیم و اسحاقیل

از دست نوشته های :

( در سایه ی ارتداد )

 

چون نمرود ابراهیم را بخشید

او در دهی دور ساکن شد

و همسری برگزید

و صاحب فرزندی شد

و نام پسر خود را اسحاقیل گذاشت

تا این که خداوند به او فرمان داد

اسحاقیل را قربانی کند

اما ابراهیم فریادی کشید و گفت :

من خداوندی که

دستور قربانی کردن را می دهد ،

هرگز پیروی نخواهم کرد

من خدایی را دوست دارم

که عاشق است

و در پی قربانی کردن کسی نمی باشد !

 

اکبر درویش . فروردین ماه سال 1396

داستان ابراهیم و اسحاقیل

 

 

یهودیان معتقد هستند که ابراهیم پسر خود اسحاق را می خواست قربانی کند و اما مسلمانان معتقد هستند که ابراهیم پسر کوچک خود اسماعیل را که از زنی به نام هاجر به دنیا آمده بود به درخواست خدا می خواست قربانی کند . اسحاقیل در اینجا از دو اسم اسحاق و اسماعیل ترکیب شده است .

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییترو یوتیوب و بلاگرو لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago