Categories: ننویسندگی

داستان دو دو تا ….

داستان دو دو تا ….

روزگار عجیبی شده …

دو دو تا ….

که روزگاری چهار تا می شد

حالا نمی دونم چه اتفاقی افتاده که داره پنج تا میشه

تازه گاهی وقت ها شش تا هم میشه

و با این وضعی که داره پیش میره

می ترسم شب بخوابیم و صبح بیدار بشیم و ببینیم که دو دو تا داره هفت تا میشه

یا شاید هم هشت تا یا شاید نه تا و چی بگم مثلا ده تا !!!

خدا را چه دیدی !

یکدفعه دیدی اعلام کردند که دو دو تا اصلا میشه دو میلیون تا …..

البته اگه در نظر نگیریم که بعضی وقت ها هم همه چیز بر عکس میشه و دو دو تا هم همون دو تا میشه

و یا شاید هم‌ یکی میشه و یا شاید هم صفر تا

یعنی دو دو تا هیچی میشه هیچی …. !!

اما از حق نگذریم داستان عجیبی شده این داستان دو دو تا

و جواب های گوناگون آن .

من که اگر شجاعت داشتم حتما مانند سقراط جام شوکران را سر می کشیدم

و می گفتم گور پدر این دو دو تا که هر چند تا می خواهد بشود !

چه گفتم ؟ عاقلان دانند !

اکبر درویش . این روز ای آخر فروردین ماه سال ۱۳۹۹

 

داستان این روزگار ما !در روزگار ما همه چیز معنا و مفهوم خود را از دست گرفته اند و چه بگویم که رذالت و …. فضای جامعه ما را پوشانده است !
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago