اینجوریاست که شعرای من
بوی غریب غصه می دن
از غم و اندوه زمونه
با لب بسته قصه می گن
اینجوریاست به جز غم و درد
تو شعر من پیدا نمی شه
شعرای من درد من و ماست
دردایی که مونده همیشه
دنیا رو می بینم چه زشته
یه دوزخه که بی بهشته
این سرنوشت همه رنجو
کی روی پیشونیم نوشته
وقتی که در دام بلاییم
نمی شه از شادی بخونم
مگه می تونم توی زندون
از عشق و آزادی بخونم
اینجوریاست که شعرای من
بوی غریب غصه می دن
از غم و اندوه زمونه
با لب بسته قصه می گن
اینجوریاست به جز غم و درد
تو شعر من پیدا نمی شه
شعرای من درد من و ماست
دردایی که مونده همیشه
اکبر درویش . 25 فروردین 1393