Categories: شعر

در برهوت درد

اولین :
می خواهد کلیه اش را بفروشد
بیماری لعنتی ,
شوهرش را از پای انداخته است
و بچه های کوچکش
روز به روز لاغرتر و ضعیف تر می شوند !
دومین :
زیر لب دعا می کند
عید نیاید
هیچوقت عید نیاید
پدرش از داربست افتاده و مرده است
و مادرش در مترو دستفروشی می کند !
سومین :
پدر معتادشان
خانه را ترک کرده است
مادر درمانده شان
در خانه های مردم کار می کند
عید را می خواهند چکار
وقتی روزگار به آن ها دهن کجی می کند !؟
چهارمین :
پشت سر هم سیگار می کشد
اخم هایش در هم است
راه می رود و فکر می کند
شب عید نزدیک است
چقدر خجالت می کشد در چشم بچه هایش نگاه کند
ماه هاست که بیکار است
پدر را می گویم !
پنجمین :
یخ های حوض را می شکند
تا لباس هایی را که شسته است
آب بکشد
شاید پولی به چنگ آورد
و برای فرزندش لباس بخرد
مادرم را می گویم !
ششمین :
پنهان شو
در لابلای شعرهای من
این مردم ,
دوست ندارند حقیقت را ببینند !!
اکبر درویش . بهمن ماه سال 1394
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago