Categories: شعر

در تبعید

در تبعید

 

از دست نوشته های :

< در سایه ی ارتداد >

 

بر روی پاهای خود ،

می چرخیدم

می رقصیدم

در باد

در طوفان

حیران

سرگردان

اما هیچ دستی نبود

تا دست های مرا بگیرد

تا نعره های دردمندانه ی مرا ،

لبیک گوید

 

آواز می خواندم

با صدای بلند

داد می زدم

هوار می زدم

از دردها

از رنج ها

از اضطراب هایی که بر من سایه انداخته بود

اما تمام گوش ها ،

از موم پر شده بود

و هیچ کس صدایم را نمی شنید

 

می دیدم

با چشم های از حدقه در آمده

اما فقط تاریکی بود

تا بی نهایت

تا آن سوی ابدیت

نه کسی مرا می دید

نه رائدی به رویاهای من پا می نهاد

 

یاس بود

یاس مطلق

در قلق

که همه جای زمین را پوشانده بود

نه پرنده ای پرواز می کرد

نه قناری ای آواز می خواند

روزگار بی رحمی بود

زمین بی هوده به دور خود می چرخید

و انسان ،

انگار طعمه ای بود

که برای سیر کردن گورها پدید آمده بود

 

خسته بودم

نا امید

مفلوک

ناتوان

هر چه به اطراف نگاه می کردم ،

فقط برهوت بود

تا بی نهایت

تا آن سوی ابدیت

 

صدا زدم

خدا را دوباره صدا زدم

اما ،

هیچ جوابی نمی شنیدم

ناگهان ،

آغوش گرم و مهربانی به رویم گشوده شد

شیطان بود

با لبخندی از روی همدردی

سخت در آغوشش فرو رفتم

تا این دوران ناخواسته ی تبعید را ،

در پناه او ،

پایان دهم !

اکبر درویش . دی ماه سال ۱۳۹۹

 

در تبعید

 

دست نوشته های در سایه ی ارتداد شک کردن های یک عارف مرتد است که به عصیان برخاسته است تا یقین را بیابد . شعرهای دیگر در سایه ی ارتداد را می توانید در صفحات دیگر دنبال کنید 

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago