Categories: شعر

در زمان هیچ

در زمان هیچ
نه کسی بود 
نه کسی نبود
نه خدا بود
نه خدا نبود
نه رفتن
نه سکون
و …..

باز نگاهی به بالا دوخت
مسافر غریب جاده های همه کویر
در زیر هجوم بی رحمانه ی خورشید
و نقش سراب ها
آب ها …
و بر بالای سرش ,
لاشخورهایی به گرسنگی ی همه ی تاریخ
در پرواز

دیدمش
چنان لاشخوری
که جسدی نیمه جان را ,
به انتظار
لحظه شمار است , …

بوی گوشت شنیده بود
چنگ و دندان نشان می داد
مست خون بود

بر اطرافم تاری تنید
نه راه پیش بود
نه راه پس …
دلم شور جوجکانی را می زد ,
که چمباته زده
فرو می ریختند
و او ,
چه بی رحمانه
خاموشی ام را می خواست …

نگفتی : بخوان !؟
طاقت شنودن صدایم را نداشتی !؟
حاشا…
حاشا..!!
این فتبارک الله بود ؟
تبت یدا !؟
تبت یدا !!؟
بریده باد دستانم
که سیحه ام را
بر لوح قلم زد
تا نمایان سازد
دوزخ دنیا را
قفلی بر دهانم
که از عمیق درد فریاد کشید !؟

کلاغ ها ,
آموخته بودند
که چگونه جسدها در زیر خاک مدفون می شود
و سرب داغ بود
که در دهان فریادها گر می گرفت
می شد تمام الواح را سوزاند
می شد اندیشه ها را آتش زد

کسی که شک می کند ,
عصیان می آفریند
کسی که اطاعت نمی کند ,
فرزند طغیان است
این کویر ,
کور و کرانی را می طلبد
که دست به سینه ,
آماده ی اجرای اوامرند

در زمان هیچ …..

دیدمت
چنان لاشخوری
که جسدی نیمه جان را ,
به انتظار
لحظه شمار است , …

اکبر درویش . آغاز سال 1392 خورشیدی

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago