Categories: شعر

در ستایش امید

1
بذر ناامیدی را
هر روز
در تن این خاک سیاه
می کارند
اما من
باور دارم
از دل همین خاک سیاه ,
در میان بذرهای ناامیدی
بذر امید ,
جوانه خواهد زد .

2
حتی اگر ,
تمام درها بسته باشد ,
باز هم
یک در باز خواهد بود
تا به روی زندگی گشوده شود .

3
جنازه ی امید ,
بر روی دوش مردمان تب زده
از دروازه ای
تا گورستان ,
بدرقه می شد
اما
در کنار دروازه ی دیگر ,
امیدی تازه چشم می گشود …

4
هیچ زمستانی
تا ابد نمانده است
بهار ,
در پشت حصارهای سرد زمستان ,
به انتظار ایستاده است .

5
ایمان بیاوریم
پایان شب سیاه
سپید خواهد بود
باورهای مان را دوره کنیم .

اکبر درویش . تیر ماه سال 1393


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago