Categories: شعر

در شام آخر

در شام آخر

 

در شام آخر ،

عیسی ،

رو به شاگردان خود کرد و گفت :

بیایید با هم پیمان ببندیم

که از فردا ،

برویم دنبال زندگی

هر کدام کاری پیدا کنیم

همسری بگیریم

و فرزندانی به دنیا آوریم

تا زندگی به مسیر خود ادامه دهد

و این ،

آخرین پیام پیامبری عیسی بود !

 

اکبر درویش . فروردین ماه سال 1396

در شام آخر

 

البته این شاید واقعیت داستان عیسی نباشد اما واقعیت داستان زندگی ماست… این روایت من از شام آخر شاید روایت طنز گونه ای باشد ولی زندگی امروزه ما این شده است کاری پیدا کنیم و همسری بگیریم و فرزندانی به دنیا بیاوریم

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییترو یوتیوب و بلاگرو لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago