Categories: شعر

دغدغه ها

1

دانه های گل را ,
چه عاشقانه
کاشتیم
افسوس که ندانستیم
در زمین لجنزار
جز علف هرز ,
هیچ نمی روید .

2

و درد
بالاتر از این هست آیا
که چراغ های روشن
و لامپ های مهتابی
روشنی خود را انکار کنند
و چشم بسته
در پشت سر شمع های نیمه جان
به راه بیفتند !؟

3

اکنون
در این بیمارستان ,
جلادانند که انسان را
قصابی می کنند
نه جراحان ,
که باید نفس را ,
به قلب ها ,
پیوند زنند !

4

جو برداشتیم
در زمینی که ,
گندم کاشته بودیم !

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1392

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago