Categories: ترانه

دلقک


دلقک روی سیرک تو نبین می خندد
دل او پردرد است او ز درد می گرید
خسته و غمگین است بی کس و بی همدرد
زیر خنده هایش خفته است بار درد
اما هستی از او این چنین می خواهد
گر چه می خنداند اما خود می نالد
زیر هر لبخندش صد مصیبت خواب است
دل ساده لوحش خسته و بی تاب است
از تمام هستی او همین را دارد
که بخنداند خلق اما خود اشگ بارد
تشنه ی همدردی ست که با او بنشیند
در ورای خنده گریه هایش بیند
بی کس و بی خویش است از تبار خفت
کوله بارش بر دوش در دیار غربت
همه می بینند او که دارد می خندد
اما کیست قلبش را به دل او بندد
دلقک روی سیرک آرزویش مرگ است
عمری است مردن را شده از جان پابست
میل رفتن دارد چون غریب و تنهاست
چون که در این بودن بی امید بی همپاست .
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago