شعر

دوباره یاد می گیرم

 

دوباره یاد می گیرم

دوباره یاد می گیرم
دوباره می آموزم
از بس فراموش کرده ام
و خاموش بوده ام ،
همه چیز از یادم رفته است

دوباره راه می روم
بر می خیزم
از بس نشسته ام
و راه نرفته ام
راه رفتن را ،
از یاد برده ام
و برخاستن را ،
به بوته ی فراموشی سپرده ام

دوباره حرف می زنم
حتی ،
فریاد می کشم
سکوت ،
مرا خاموش کرده است
سکوت ،
لب های مرا به هم دوخته است
دوباره حرف می زنم
دوباره فریاد می کشم

دوباره چشمانم را ،
باز می کنم
از بس چشمانم بسته بوده است ،
انگار دچار کوری شده ام
اما می دانم
می توانم دوباره نگاه کنم
تا ببینم

دوباره یاد می گیرم
راه رفتن را
و برخاستن را
و گفتن را

دوباره یاد می گیرم
این شعر قدیمی را :
پایان هر شب سیاه ،
صبح سپید است
و چشمانم را باز می کنم
و راه می افتم
تا به زیارت خورشید بروم

اکبر درویش . ۹ اسفند ماه سال ۱۴۰۱

دوباره یاد می گیرم

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد

 

دوباره یاد می گیرم ... دوباره می آموزم .... دوباره و باز دوباره …تا این بار اشتباه نکنم

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago