Categories: شعر

راه به ترکستان …

هشدارمان داد
گفت :
این ره که می روید ,
به ترکستان است
و ما باور نکردیم

رعد ,
چشم های مان را زده بود
کور بودیم
و نمی دیدیم

باد ,
در گوش های مان پیچیده بود
کر بودیم
و نمی شنیدیم

ما دریا را می خواستیم
موج شدیم
جنگل را آرزو می کردیم
درخت شدیم
خورشید را ستایش می کردیم
روشن شدیم
گل ها را دوست داشتیم
جوانه شدیم

اما ,
در راه ,
به خطا افتادیم
اشتباه کردیم
معبودمان را ,
در ماه دیدیم
که در چاه سقوط کردیم
و از ترکستان سر بیرون آوردیم

اکبر درویش . 13 اردیبهشت سال 1393

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago