Categories: شعر

رحم کن ای عشق !!

دلم را
بسیار بزرگ باید می کردی
آن چنان بزرگ ,
که می توانستم تحمل کنم
که از پای نیفتم
دریغا ,
زخم سینه شفا نمی یابد
و روح من آرام نمی گیرد
اکنون
در برابر کدام ورطه ایستاده ام
و چه خواهد شد ؟
رحم کن
ای عشق !
به تو امید بسته ام .
اکبر درویش . 13 مرداد سال 1373
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago