Categories: شعر

روزهای همه مستی یاد باد !!

خدا ,
بر لب آب نشسته بود و
می می نوشید
آهنگی نواخت
من زاده شدم
آوازی سر داد
تو جان گرفتی
به رقص برخاست
من و تو در آغوش هم شدیم
به شوق آمد
و خنده ای سر داد
و فرزندان مان ,
به جهان بودن ,
گام نهادند …

گذشت
گذشت و مستی پرید
خماری آمد
خدا پشیمان
من خسته
تو دلتنگ
و فرزندان مان ,
به روی هم ,
شمشیر کشیدند
ظلم آغاز شد
ستم پا گرفت
و جز کینه و نفرت
و جنگ و خونریزی ,
هیچ نماند …

یاد باد
روزهای همه مستی
یاد باد !!

اکبر درویش . 28 اردیبهشت سال 1393


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago