Categories: شعر

رویای خیس من


می خواستم
بلوغ را ,
در جشن آبی ی بادبادک ها ,
شکوفه باران کنم
اما ,
رویای بلوغ مرا ,
تو به میهمانی ی کرکس ها بردی
و آن دست ,
که ضربه را فرود آورد
همان دستی بود
که من عاشقانه ,
دوستش می داشتم

زود بود
رویاهای من ,
هنوز ,
خیس بود
زود بود
این طوفانی ,
که از راه رسید
تا تمام رویاهای مرا ,
به انهدام تاریکی ,
پیشکش کند
و بلوغ مرا ,
تا گرداب ها و طوفان ها ,
آذین ببندد

باران تو هم ,
حتی ,
رحمت نبود
برکت نبود
من هنوز ,
خواب خورشیدی را می دیدم
تا رویاهای خیس مرا ,
گرم کند
خورشیدی ,
که از بودن من ,
رخت بربست

اکنون ,
چقدر همه چیز سرد است
و هیچ چیز نمی تواند
این آغوش سرد مرا ,
گرم کند .

اکنون …!؟؟

اکبر درویش . فروردین ماه سال 1392

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago