Categories: ترانه

رویا

می دونم همچو رویایی
همیشه دور و نایابی
تو اون ماهی که حتی شب
به خواب من نمی تابی
تنم از خواستنت پر شد
از احساس تو رو داشتن
توی آغوش تو بودن
نوازش کردن و خواستن

به روی شیشه ی قلبت
بیا اسم منو ها کن
برای داشتن من تو
کمی آغوشتو وا کن
بذار من توی آغوشت
بسوزم از تب دیدار
مرا لمس کن مرا حس کن
بخون تو قصه ی ایثار
لب پر گفتنی هامو
بیا با بوسه ای وا کن
مرا با همه ی احساس
توی آغوش خود جا کن

تو رو داشتن میگن خوابه
چشام پس کی تو می خوابی
بذار پلکاتو روی هم
لالا لالا لالا لایی …..
بخواب شاید که خواب بینی
لالایی ای دل تنها
چشاتو روی هم بگذار
به امید خواب و رویا
لالا لالا لالا لایی
لالا لایی لالا لایی …

اکبر درویش . زمستان سال 1385

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago