شعر

سمفونی شیطان

 

سمفونی شیطان

 

از دست نوشته های :

( در سایه ی ارتداد )

 

کدام شب ،
خداوند
موجودشد
نفرین باد
درد باد
درد باد …
آن شب
آن شب منفور
آن شب مستور ،،،

و کدام شب ،
خداوند
تصمیم به خلقت انسان گدفت
نفرین باد
مرگ باد
مرگ باد …
آن شب غمناک
آن شب ناپاک …

من کجا بودم
آیا بودم
یا آیا نبودم !؟
چه پرسش مرموزی
اما می اندیشم
که غایب بودم
مرا غیب کرده بود
مرا نیست کرده بود
مرا بی بود کرده بود
تا راز این خلقت را ،
در نیابم
تا نفهمم
تا نپرسم
تا نبینم
آن چه را که خواهد گذشت را …

مرا فریب داد
مرا گول زد
یابا جادوگری ،
از همه جا بی بودم کرد
من که او را دوست می داشتم
ستایش می کردم
عاشقش بودم
فدائی اش بودم
چرا با من چنین کرد !؟

شاید
شاید
اگر من بود بودم
همان شب ،
همان شب کذائی ،
خدا را به خوابی فرو می بردم
بی بیداری
با خنجری که خود به من داده بود
تا نتواند
این دنیای پست و رذل را ،
موجود کند
تا نتواند
کسانی را زندگی بخشد
که فرزندان شان ،
با برادر کشی خود را آغاز کردند
که غرق دنائت و پستی بودند
از پشت به هم خنجر می زدند
و ظلم و ستم را ،
در زمین استوار کردند
آغارگران جنگ
شروع کنندگان قتل عام
و عاشقان کشتار …

کسانی که ،
نه بویی از شرف برده بودند
نه با شعور رابطه ای داشتند
انسان هایی که ،
نه دوست هم که دشمن هم شدند
عده ای فقیر
عده ای گرسنه
عده ای بیچاره
و اندکی ثروتمند
و اندکی قدرتمند
و زمین شد خانه ی استبداد
مامن استثمار
آلت استعمار
خفقان
بی رحمی
شقاوت
در دل های شان آشکار
و تبعیض ،
در همه جا حکمفرما

ای کاش ،
مرا آن شب غیب نکرده بودند
مرا بی بود نکرده بودند
ای کاش …!

افسوس ،
که من بود نداشتم
بی حضور بودم
غایب بودم !

کدام شب
خداوند ،
موجودشد
نفرین باد
درد باد
درد باد
آن شب
آن شب بی نور
آن شب چون گور …

و کدام شب
خداوند ،
نا موجود شد
خود شد
تا شاهد این همه فلاکت
در زمین نباشد
خود نیز غایب شد
تا آفریده شده هایش ،
هر چه می خواهند بر سر هم بیاورند
بکشند
بسوزانند
ِغارت کنند
چپاول کنند
و با لبخند تمسخر
به ریش عدالت بخندند
و آزادی را ،
کلمه ای مدفون در کتاب ها سازند

نفرین باد
ننگ باد
ننگ باد
آن شب
آن شب بی روز
این غم هر روز … !

اکبر درویش . خرداد ماه سال ۱۴۰۲

سمفونی شیطان

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد

 

این نوشته قرار بود خیلی کوتاه باشد در حد سه خط اما در زمان نوشتن به این طولانی شد و امید که توانستم باشم حرف هایم را گفته باشم نی آن که به اعتقاد کسی توهین نکرده باشم

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago