سنگ اول

سنگ اول :
بازنویسی من ازقسمتی از باب هشتم انجیل یوحنا
سال 1353. تهران
به دوستان و همه مسیحیان جهان
در روز میلاد عیسی ناصری بشارت دهنده ی عشق و دوست داشتن


اما , عیسی به کوه زیتون رفت
و بامدادان باز به هیکل در آمد و چون جمیع قوم نزد او آمدند ,
نشسته , ایشان را تعلیم بداد .


که ناگاه , کاتبان و فریسیان , زنی را که در زنا گرفته شده بود ,
پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته ,
به او گفتند :
” این زن , در حین عمل زنا گرفته شده است


موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان ,
باید سنگسار شوند ,
اما تو چه می گویی ؟”

و این را از روی امتحان به او گفتند تا ادعایی بر او پیدا کنند .


اما عیسی , سر به زیر افکنده ,
با انگشت خود روی زمین می نوشت .
و چون در سوال کردن اصرار نمودند ,
عیسی برخاسته و به ایشان گفت :


” هر که از شما گناه ندارد ,
سنگ اول را بر آن زن بیندازد . “


و باز سر به زیر افکنده ,
بر زمین , با انگشت چیزهایی می نوشت .
پس چون احساس کردند که از ضمیر خود سخن گفته است ,
از بزرگان قوم شروع کرده تا به آخر ,
یک به یک سنگ ها را بر زمین انداخته و از معرکه بیرون رفتند .
و عیسی تنها باقی ماند
و آن زن , که آن جا ایستاده بود .


پس چون عیسی سر بلند کرد
و غیر از آن زن , کسی را ندید ,
به او گفت :
” ای زن , مدعیان تو چه شدند ؟
آیا هیچکس بر تو سنگی نزد ؟ “


زن گفت :
” هیچکس …ای …..آقا…..”
عیسی گفت :
” من هم بر تو فتوی نخواهم داد .
برو..و…دیگر گناه نکن . “

اکبر درویش

سنگ اول

باز نویس من از باب هشتم انجیل یوحنا

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago