شعر

سنگ و سگ

 

سنگ و سگ

 

دردآور است
سنگ ها را می بندند
و سگ ها را رها می کنند

در هجوم سگ های وحشی ،
آیا می توانی به ایستی
و از رهگذران سوال کنی
آقا ؟
خانوم ؟
از کدام خیابان ،
می توان با امنیت
به میدان آزادی رسید
و در کدام رستوران ،
می توان یک شکم سیر عدالت خورد !؟

آیا منتظر هستی
که بشنوی
خیابان آزادی را بسته اند
و برای رسیدن به رستوران مورد نظر ،
به کوچه ی بن بست روبرو برو
که اگر بروی ،
دست از پا درازتر ،
باید برگردی

دردآور است
سنگ ها را می بندند
و سگ ها را رها می کنند

آقا
خانوم
من دیگر هیچ سوالی ندارم
خفه خون می گیرم
و در اولین فرصت
خودم را حلق آویز می کنم !

اکبر درویش . زمستان سال ۱۴۰۱

اگر مایل هستید دیگر نوشته های مرا هم بخوانید می توانید به دیگر صفحات این سایت مراجعه کنید

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago