شعر

سهم ما

سهم ما

این سوی پل ،
تنهائی
آن سوی پل ،
تنهائی
و انفجاری به وسعت دنیا ،
در میانه ی پل

ما هیچ گاه به هم نمی رسیم
بگذار منفجر شود
این پل
برای همیشه
سهم ما جدائی ست
باید هر دومان ،
به غار تنهائی خود پناه بریم
و سال های سال ،
در حسرت به هم رسیدن ،
مرثیه سر کنیم

چه کسی می داند
که تنهائی ،
چه درد عظیمی ست
تنها من و تو
که این تنهائی را ،
با پوست و استخوان خود ،
لمس کرده ایم

همین که هم را دوست داشته باشیم
کافی ست
ما که تنها به دنیا آمدیم
و تنها زندگی کردیم
بگذار انتظار
این انتظار سخت ،
همخانه ی ما شود
تا در تنهائی بمیریم .

اکبر درویش . مرداد ماه سال ۱۴۰۲

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago