Categories: ترانه

سوره

آه , …
با چه درد و اندوهی آن زمان خیلی دور
می گفتم زیر لب لبریز از حس غرور
هیچ باشد از آن تو هر چه هست از آن من
غم باشد شریک تو خوشبختی خزان من

روزها در کتاب من مردند و خاموش شدند
وسوسه های پوچ هم رفتند فراموش شدند
حال می گویم باز هم من نیمه ای از آن من
نیمه ای از آن تو باشد از سهم بودن

ای دریغا عشق تو پر کرده وجود من
هر واژه جون می گیره از تو در سرود من
پس آنی از آن من دیگرش برای تو
اندکی برای من باقیش برای تو

ای دلیل موندنم هستی ام بپای تو
عشق تو برای من زندگی م برای تو
هر چه هست از آن تو هیچ باشد از آن من
خوشبختی برای تو تو باشی جهان من

اکبر درویش . سال 1353 . تهران
از شعرهای نوزده سالگی

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago