Categories: شعر

سیب را بچین

این شوم ,
نفرین شده ,
” تنهایی “
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند
حوا ,
سیب را بچین
تا با خوردن آن ,
شریک تو شوم
همراه تو
همدرد تو
تا در کنار هم ,
شاید
توانستیم تنهایی را ,
مغلوب کنیم
حوا ,
سیب را بچین
شاید
شاید …

حوا ,
سیب را بچین
آغوش می خواهم
تا پایان تنهایی
که خسته ام
که بس خسته ام .

این شوم ,
نفرین شده ,
” تنهایی “
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند !!

اکبر درویش . 31 تیر ماه سال 1392

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago