Categories: ترانه

شاکی

مرهم این تن من کو این تن پیر و تکیده
قامتش خسته و خسته زیر بار درد خمیده
بی عصا و بی یه همراه بی چراغ و بی یه همپا
تو همون لحظه ی آغاز فرصتش به سر رسیده

شاکی ام از همه دنیا شاکی از امروز و فردا
با هزاران زخم کهنه دیگه اوفتاده ام از پا
زندگیم یه کوره راهه که پر از عکس سیاهه
خسته ام حتی من از خود شاکی ام از تو خدایا

راوی باور من بود اون کسی که همصدام بود
من نگفته اون می دونس اون شریک غصه هام بود
اما راهمون دوتا شد بین ما فاصله جا شد
مرهم این تن خسته انگاری تو رویاهام بود

شاکی ام از همه دنیا شاکی از امروز و فردا
با هزاران زخم کهنه دیگه اوفتاده ام از پا
زندگیم یه کوره راهه که پر از عکس سیاهه
خسته ام حتی من از خود شاکی ام از تو خدایا

اکبر درویش . 13 اردی بهشت سال 1393


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago